 |
رتبه کلی: 125
|
|
درباره من هر چه کمتر از من بدونی بهتر
می تونی بر احساساتت غلبه
کنی .
|
افعال
- انجمن شعر
افعال
در عجب ماندم و ماندم در عجب افعال را
کوزه گر از کوزه بشکسته نوشد آب را
در عجب باید ببودش تا ابد
هر که از پیمانه عمرش نجوید یار را
دوبیتی حامی... تاریخ درج: ۹۲/۱۱/۱۰ - ۱۲:۳۶
( 3 نظر , 100
بازدید )
گرگ ( 3 )
- انجمن داستان کوتاه
گرگ
هنوز در افکار خودم اسیر بودم .
که هیکل پیرمردی از میون تاریکی با ی چراغ زنبوری نمایون شد .
مستقیم به طرف من اومد .
روی دو زانو نشستم .
سلام کردم .
به آرامی جوابی داد و گفت :
امشب عجب هوای سردیه !
سپس رو به من گفت : مرد جوان در بیابان چه می کنی ؟
گفتم : راهم و گم کرد .
با لبخندی که زد گ... تاریخ درج: ۹۲/۰۸/۱۵ - ۲۰:۴۳
( 20 نظر , 224
بازدید )
عدالت
- انجمن مذهبی
عدالت
عدالت را بازیچه کرده اند .
و هرروز با شلاق بی عدالتی اور را تازیانه می زنند .
مدعیان دروغین عدالت !
عدالت را در خودروهای آخرین مدل باید دید ؟
یا در ریه کودکی که دود این خودروها را استنشاق می کند !
عدالت را باید در سطل زباله ایی که چندین نوع غذای اسراف شده در آن ریخته
شده باید دید ؟
یا... تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۲۹ - ۲۰:۲۲
( 5 نظر , 101
بازدید )
گرگ ( 2 )
- انجمن داستان کوتاه
گرگ
هیزم زیادی جمع آوری کردم .
هوا کاملا تاریک شده بود .
آتش را مهیا کردم .
و با مقدار آبی که همراهم بود چای را آماده کردم .
فنجانی چای که نوشیدم .
خستگی روز را با دراز کشیدن کنار آتش از تنم بیرون کردم .
هوا سرد بود و گرمی آتش لذت بخش .
و همین امر خواب را به چشمانم هدیه کرد .
نمی دا... تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۲۸ - ۲۰:۲۶
( 11 نظر , 152
بازدید )
فال حافظ
- انجمن فانوس روشن
فال حافظ
پیرمرد جلوی ی مغازه آجیلی توی پیاده رو نشسته بود .
ی دسته فال حافظ هم توی دستاش بود .
برای فروش اونا حتی کلامی بر زبان جاری نمی ساخت .
هر وقت از اونجا می گذشتم . اونو می دیدم .
چهره مهربان و آرامی داشت .
اما می دونستم توی دلش غوغاست .
به چشاش خیره شدم تا شاید از غوغای درونش باخبر بشم... تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۲۷ - ۲۰:۵۱
( 6 نظر , 126
بازدید )
گرگ ( 1 )
- انجمن داستان کوتاه
گرگ
بیابان بود و گرد و غباری غلیظ .
صدای وحشیانه باد در بین بوته ها غوغا کرده بود .
و ترس ملایمی در وجودم رخنه .
مسیرم را گم کرده بودم .
و آرام می رفتم .
نمی دانم چند ساعتی رفتم .
تا باد از هیاهو ایستاد .
و گرد و خاک کم شد .
تا چشم کار می کرد .
بیابان بود و شن زار .
و بوته هایی که از بی آ... تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۲۶ - ۱۹:۰۳
( 15 نظر , 122
بازدید )
استغفار
- انجمن ادبی
استغفار
نم نم باران اغاز شد .
حس طروات و تازگی در روح طبیعت دمیده شد .
بوی سبزه و گل فضای پیرامونم را معطر کرد .
و به جان خاکی من صفایی بخشید .
سرم را به سمت آسمان بلند کردم .
تا شاید بهره بیشتری از رحمت الهی را نصیب گردم .
لباس و بدنم غرق آب باران شده بود .
با بارش باران احساس سبکی ... تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۲۵ - ۲۳:۲۵
( 10 نظر , 118
بازدید )
انسانیت
- انجمن سخن پند آموز
انسانیت
صدای ضربات شلاقش .
مانند خنجری بود بر قلبم .
مضروب قیافه زیبایی داشت .
و از هیکل ظریف و چشمانی خمار برخوردار بود .
اما ضارب چهره ایی زشت و کریه منظر داشت .
و هیکل چاق و بی قواره اش بر زشتی چهره اش می افزود .
قدرت سخن گفتن نداشتم .
و ناله مضروب رخوتی در وجودم ریخته بود .
دوس ... تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۲۴ - ۲۳:۳۷
( 21 نظر , 112
بازدید )
برداشت از یک تصویر
- انجمن ادبی
برداشت از یک تصویر
واقعا این ژست . زیبایی خاص خودش و داره!!!
پسرکی اندیشمند با چشمانی نافذ .
آرام مسائل را از پیرامون خود دریافت می کند .
پس از تجزیه و تحلیل جوابی در خور پیدا و ارائه می کند .
همیشه دست چپش بر پیشانی بزرگش تکیه دارد .
و دست دیگرش حمایل دست چپش می شود .
اگر چه کوچک ب... تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۲۳ - ۲۲:۳۷
( 15 نظر , 128
بازدید )
نعمت
- انجمن ادبی
نعمت
با آمدنم سفید می کنم .
عالم را از سیاهی ها .
و سرد می کنم .
آغوش های گرم ناصواب را !
که در هاله ایی از بی خبری حامله شده اند !
و پاک می کنم .
غبارهای نشسته بر دل را .
و سیراب می سازم .
دل های خشک و خشن را !
و می د... تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۲۲ - ۰۷:۳۸
( 11 نظر , 90
بازدید )
|
|
|
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
|